وکیل بودن یعنی بازی با ذهن با سرعت عمل بالا، کار وکیل این هست که بتوانی در یک لحظه بهترین تصمیم رو برای این اشخاص بگیری. هم مشکل رو حل و فصل کنی هم تبعات و عواقب بعدی رو تا جایی که ممکنه کاهش بدی. واقعا و بدون اغراق کار سختی است . تا اینکه یک روز پدرم با یک ماشین مورانو تصادف کرد. به خاطر شکایت و کار های قانونی پدرم مجبور بودیم راهی دادگاه باشیم. به خاطر شرایط مالی و یا کمبود اطلاعات کافی و اشتباهات فردی ما وکیل نداشتیم که وکالت ما را بر عهده بگیرد، به هیچ دفتر وکالت ای هم مراجعه نکردیم و خودمون کارها رو پیگیری میکردیم. خودمون مینوشتیم ، اعتراض میکردیم، حرف میزدیم و ….. ولی صاحب ماشین مورانو چون دکتر بنام شهر بود مسلما به خاطر شغل و جایگاهی که داشت از یک وکیل خوب برخوردار بود. وکیل که به گفته ی آنان در کار خود خبره بود، تمام دادگاه را روی دست خود می چرخاند، اسناد و مدارکی فراهم کرد، قضیه رو بشکلی جلوه داد که قاضی را مجاب کرد که مقصر پدر من بوده و بعد از کلی صحبت و ارائه مدرک و بعد از سه جلسه، حکم دیه ۳۰ میلیونی علیه پدر من صادر شد . جای مقصر و زیان دیده عوض شد. پدر زیان دیده من حالا باید هم خسارت نمیگرفت که هیچ، خسارت هم میداد!
در آن روز بود که متوجه شدم که اگر جایگاه اجتماعی مناسبی در سطح این شهر نداشته باشی، اگر دوراندیشی نکنی و یا از تجربیات و مشاوره های ادمایی که مسیر رو میشناسن مثل وکیل های کارآشنا استفاده نکنی، اگر از شانس بد مقصر هم باشی، اون وقته که، له خواهی شد .

Rate this post
tell
mobile
telegram
whatsapp